Thursday, August 5, 2010

حرف‌های همسایه / 21


همسایه!

از من شعر می‌خواهید که ترجمه کنید؟ در منزل "شهریار" هم گفتگو بود. این کار زود است. بگذارید خارجیها بد و خوب را ببرند. به شما گفته بودم قضاوت فرد فرد مردم پاکیزه و درست نیست، بلکه قضاوت زمان لازم است.
اگر شما هدف دور و عالی دارد، در زمان زندگی‌ی خودتان دست و پا کردن چرا؟ این موقعیت با موقعیتی که ما داریم خیلی دور است. آنها مصالح کافی در موقعیت حاضر ما ندارند، هرقدر که خوب تشخیص بدهند، سنجیدن غیر از تشخیص دادن است. تا همه این بد و خوبها در خارج و داخل انبار بشود، عمر من و شما گذشته است. شما که دلال و تاجر نیستید، هنر برای شما ابزار شهرت نباید باشد زیرا شهرت برای مدد به معاش است.
چون شما تکلیفی را انجام می‌دهید و خدمتی را که لازم است ادامه می‌دهید، خودتان را چندان به این خیالها نچسبانید. شما جوان هستید و هنگامی‌که با احساسات شما خوب برخورد نکنند، ممکن است در آن صورت تشویشها در شما فراهم بیاورد.
بازهم می‌پرسم چرا؟ چرا در شما هنر باید خودخواهی‌ی بیشتر را برانگیزد و قسمتی از آثار شما معطوف به جلوه دادن شخص خود شما باشد؟
هنگامی‌که ما دچار این تشویشها باشیم، حساب هوش و قضاوت مردم را نکرده، توقعهای بی‌جا از ما سرچشمه می‌گیرد و مثل شعرای قدیم در تفاخر خودمان حرف می‌زنیم.
این‌ست حرف من در این خصوص و محض خالی نبودن کاغذ، شعری را برای شما می‌نویسم. عنوان آن "کان" است. ببینید گوهر واقعی چه زود تشخیص داده می‌شود در حالی که سنگهای بی‌قیمت چه توقعاتی که نداشتند. این حرفی ست که می‌خواستم روزی برای شما گفته باشم.


از کتاب "درباره‌‌ی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه" 
سال 1385

No comments: