Saturday, August 7, 2010

حرف‌های همسایه / 22


عزیز من!

می‌خواهید بدانید مردم در خصوص من چه می‌نویسند؟ عزیز من این چه اشتیاقی‌ست؟!
این اشتیاق باید از خودخواهی‌‎ی من به وجود آمده، در خود من بیشتر باشد تا شما!
کی می‎‌تواند واقعن بشکافد این طلسم را؟ مردم غرق در خودند. آنچه من کرده‌ام روزی به خوبی آشکار خواهد شد که نه از من، بلکه از شما هم اثری نیست. مردم محتاج به هم‌‎اند تا چیزی را بفهمند. هرچند ما هم همینطوریم و به طور مجرد به وجود نیامده‌‌ایم، اما مثل این است که کله‌‌های آنها به هم چسبیده است. همین که چیزی شروع کرد به پیدا شدن، شروع می‌کند و به‌ تدریج از میان هیچکس‌ها کسی برمی‌خیزد.
در تمام اشعار قدیم ما یک حالت تصنعی‌ست که به واسطه‌ی انقیاد و پیوستگی‌ی خود با موسیقی این حالت را یافته است، این است که هروقت شعری را از قالب‌بندی‌ی نظم خود سوا می‌کنیم، می‌بینیم تاثیر دیگر دارد. من این کار را کرده‌ام که شعر فارسی را ازین حبس و قید وحشتناک بیرون آورده‌ام، آن را در مجرای طبیعی‎ی خود انداخته‌ام و حالت توصیفی به آن داده‌ام. از آغاز جوانی که دست به کار شعر هستم، به زودی این را دریافته بودم. نه فقط از حیث فورم، از طرز کار این گمشده را پیدا کردم و اساسن فهمیدم که شعر فارسی باید دوباره قالب‌بندی شود. باز تکرار می‌کنم: نه فقط از حیث فرم، از حیث طرز کار.
در آثار من میبینید سالهای متمادی من دست به هرشکلی انداخته‎ام مثل این‌ که تمرین می‌کرده‌ام و در شب تاریک، دست به زمین مالیده راهی را می‌جسته‌ام و گمشده‌ای داشته‌ام. اما همیشه از آغاز جوانی سعی من نزدیک ساختن نظم به نثر بوده است. در آثار من چه شعر را بخوانید و چه یک قطعه نثر را. مرادم شعر آزاد نیست، بلکه هرقسم شعر است.
هرکس این بینایی را نداشته باشد، یقین بدانید چیزی از من نخواهد فهمید.

از کتاب "درباره‌‌ی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه" 
سال 1385

No comments: