Thursday, August 26, 2010

حرف‌های همسایه / 30


عزیز من!

از من می‌پرسید چرا آن قسمت‌ها که از شکسپیر برای رفیق همسایه خواندید، در او اثر نکرد و هاج و واج به شما نگاه کرد؟
- برای اینکه در نظر او هیچ‌چیز تجسم نیافت. و این علت دارد. گله‌مند نباشید و تعجب نکنید که او با اینکه بسیار حساس و باهوش است؛ چطور؟!
ملت ما دیدِ خوب ندارد. عادت ملت ما نیست که به خارج توجه داشته باشد، بلکه نظر او همیشه به حالت درونی‌یِ خود بوده است. در ادبیات و به همپای آن در موسیقی؛ که بیان می‌کنند، نه وصف. شلوغ‌پلوغی در اشعار وصفی‌ی ما هم به همین سبب است. تشبیه زلف به چوگان و گونه به ارغوان و ترکیب این مضمون که: "گر چوگان زنی بر ارغوان". این گوینده که از خارج روگردان است، در عین بهره گرفتن وصف از خارج، باز به درون خود می‌پردازد. پس از این کوچه‌باغ، باز سر حرف اول بیاییم.
احساساتی که در خودتان سراغ دارید بستگی با تاثرات شما دارند. اگر عادت داشته باشید که در اوضاع بیرون دقیق شوید هرقدر بیشتر دقت کنید اثر چیزها هم بیشتر است و می‌بینید که دید شما کافی نبوده است و بعد، به نسبت، کفایت پیدا می‌کنید و به همپای این کفایت، احساسات شما هم عالتی‌تر می‌شود.
و آن‌وقت هنگامی‌که در خلوت خود لم داده‌اید، خوبتر در خاطر خودتان چیزهایی را که دیده‌اید تجسم می‌دهید. و وقتی به همین اندازه که می‌بینید به خواننده دادید، او هم کم و بیش، مثل شما می‌بیند، و باز در صورتی‌که همین مراحل را گذرانیده باشد. مثلن برای کسی که در یک هنگام، غروب دره‌ی خلوتی را درنیافته است، وصف یک هنگام غروب شما در دره‌ی خلوت، برای او بی‌تجسم می‌ماند و به همین جهت بی‌اثر و گله و توقعِ شما از او بسیار بی‌جا.
همسایه‌ی عزیز من! نگویید چرا نمی‌فهمند، بگویید چرا عادت به دیدن ندارند. بگویید از چه راه ملت خودمان را به دیدن عادت بدهیم. در ادبیات ما این حکم یک شالوده‌ی اساسی را دارد.
استادان عالی‌مقام ما که درباره‌ی "سخن‌سنجی" رساله می‌نویسند، خودشان در این ورطه غرقند و نمی‌توانند جزیی‌ترین احساسات خودشان را بیان کنند! جوانان ما که تجدد دوست دارند، مثل همان جوانانی هستند که عشق به زنی دارند و کاغذهای پر از آه و فریاد و سوختم و مُردم می‌نویسند، ولی بی‌اثر است؛ زیرا ذره‌ای چاشنی‌ی از دید خودشان به آن نداده‌اند.
باید اساس یک ترجمه و قرایت جدی و مفصل، کم‌کم در بین افراد ما برقرار شود. باید از مدرسه‌ها شروع شود. تا این کار نشود، هیچ‌چیز نیست. طرز کار عوض شدن هم، که هنوز جوانان به آن متوجه نیستند، بی‌فایده است. باید قرایت به حالت طبیعی را به مردم یاد داد.
تا اینها نشده است، نگویید چرا نمی‌فهمند. برای این‌که نمی‌بینند. پیش از این‌که بگویم می‌فهمند یا نمی‌فهمند یا هوش و حواس کافی دارند یا نه.

مهر 1324
   
از کتاب "درباره‌‌ی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه" 
سال 1385

No comments: