Saturday, August 28, 2010

حرف‌های همسایه / 31


عزیزم!

می‌پرسی چرا همسایه می‌گوید شعر باید به همپای مغلق بودن، معنی بدهد؟ به تو گفته بودم راست می‌گویند شعر برای مردم باید اینطور باشد، اما شعر عالی برای آدم عالی‌ست و این از این منظور مستثناست. اینکه همسایه نمی‌فهمد، یا دیر می‌فهمد، روحیه‌ی خود را که برای این کار به مصرف می‌رساند، از همسایگان مرده‌ی خود به ارث برده. زنده‌ها از پهلوی مرده‌ها بیرون می‌آیند. اشتباه نکنید بعد حرف مرده‌ها آنها را درست می‌کند. باز اشتباه نکنید اگر این نبود ما، همیشه در حالت ابتدایی بودیم مثل اینکه تازه به زندگی شروع کرده‌ایم. پس از همه‌ی اینها، زمان ما هنوز مردم را به کار نیانداخته و از آن لختی و تنبلی بیرون نیامده است. هزار سال شکست و توسری مردم را دیوانه‌ی تنبلی و راحتی ساخته است، همان‌طور که خیال‌پرور ساخته است. ادبیات سبک هندی هم نتیجه‌ی این خیال‌پروری‌ست و اعلا درجه‌ی ترقی‌ی شعر ایران است؛ اما این ادبیات برای آنهایی که با خیالشان گردشی نداشتند و خواستند جویده و خردکرده لقمه به دهان بگذارند، سنگین بود. مرده‌ها می‌دانید یک ذره تکان نمی‌خورند. آنها را مثل پاندول ساعت ممکن است به طناب بست و گردش ساده داد. این بود که از زمان پیدایش این سبک، این عقیده که شعر ثقیل‌الفهم نباید باشد، قوت گرفت. باز اشتباه نکنید هنوز به قوت خود باقی‌ست. آنهایی که حساس و باهوش‌اند، دقیق می‌شوند و آنهایی که لخت و خنگ و کرخ هستند، راحتی می‌خواهند. همسایه هم می‌خواهد شعر را برای او بخوانید که به یاد شرابش و زن کثیفی که در فلان کوچه‌ی کثیف دوست دارد، بیفتد یا به یاد معامله و گوش‌بری‌های خودش با مردم. اگر قافیه می‌سازد، برای تولید این راحتی‌ست و شعر مغلق اول حرفی نیست که او را ناراحت می‌دارد. ساده‌تر دلیل و جوابی که برای شما داشتم، این است.

خرداد 1324
  
از کتاب "درباره‌‌ی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه" 
سال 1385

No comments: