عزیز من!
از چند عیب که به شعر من میگیرند یکی این است: فورم موزیک ندارد.
اما کی این حرف را میزند؟ کسی که با موزیک عروضیی زمان قدیم عادت کرده و از شعر، عادت خود را میخواهد پس بگیرد. او میخواهد که شعر تا ابد قرضدار ذوق او باشد.
من یک جواب به او میدهم: من با اینگونه موزیک مخالفم. من میخواهم شعر دکلامه شود. موزیکِ آن نه موزیک عروضی، بلکه با پیوستگی به عروض، موزیک طبیعی باشد.
من پیش از اینکه فورم را عوض کنم، یقین بدان دوست من، شعر را عوض نکردهام؛ پس فورم شعر من حاصل از فورم ذوق و فکر من است.
از همه این حرفها گذشته، من خودم به عیبی که در فورم شعر من ممکن است باشد، اعتراف دارم. از دورهی زمان انتشار مجلهی "موسیقی" گذشته خیلی ورزش در این کار کردهام. من هر روز مشغولم برای اصلاح خود. اما یک جواب به مدعی میدهم: انقلاب را به نظم و متانت نگاه نمیکنند، هرچند که اساس آن وزن و متانت است. من ویرانکننده و سازندهام. من ندیدهام که بنایی را آرایش کنند، پس از آن پی بریزند. اساس موزیکی فورم من به دست دیگران دیگرگون میشود و شکل مصنوعی خودسازی و قرینهگذاری جای آن را خواهد گرفت یا نه، به این خیال میخندم.
آفرین به آن نیرومندی که او هم مثل نیما یوشیج، به تصنعکاریی شیادان میخندد.
از کتاب "دربارهی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه"
سال 1385
No comments:
Post a Comment