عزیز من!
باز میگویم: ادبیات ما باید از هر حیث عوض شود. موضوع تازه کافی نیست و نه این کافیست که مضمونی را بسط داده به طرز تازه بیان کنیم. نه این کافیست که با پس و پیش آوردن قافیه و افزایش و کاهش مصراعها یا وسایل دیگر، دست به فرم تازه زده باشیم. عمده اینست که طرزِ کار عوض شود و آن مدل وصفی و روایی را که در دنیای با شعورِ آدمهاست، به شعر بدهیم. نکتهای که هنوز هیچکس به آن پی نبرده است و شاید فرنگیهایی هم که نمونهی تازه از اشعار ما میبرند، به زودی اینها را درنیابند. تا این کار نشود هیچ اصلاحی صورت پیدا نمیکند، هیچ میدان وسیعی در پیش نیست. از الفاظ بازاری و طبقهی سوم نمیتوانیم کمک بگیریم، کلمات آرکائیک را نمیتوانیم با صفا و استحکام استیل، نرم و قابل استعمال کنیم. تا این کار نشود، هیچ کار نشده. یقین بدانید دوست من، خواب شبپره است به روی پوست کدو که دور از حقیقت پریدن و رهیدن و جدا شدن است.
باید بیان برای دکلاماسیون داشت. یعنی با حرف صرف طبیعی وفق بدهد. میبینید که تا این کار را نکنیم – به این نکته نیز کسی پی نبرده است – دکلاماسیون هم نخواهیم داشت و در ادبیات ما تیاتر مفهوم مسخرهی زیانآوری خواهد بود.
همسایهی شما چیزی بیش از این نمیداند. به او بگویید من از او پرسیدم و او با خط خود اینطور برای من نوشت...
آبانماه 1323
از کتاب "دربارهی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه"
سال 1385
2 comments:
شايد منو بشناسي. تو بالاترين ديدمت.
دوست دارم
پيمان
ممنون دوست من
لابد میشناسم ولی به جا نمیآورم
:)
Post a Comment