27 حمل 1303
طهران
به میرزاده عشقی
رفیق من
همهکس میتواند به زحمت ممارست و به قوهی محفوظات ذهنی در آثار موجوده شرح و بسطی داده و محسنات آن را نشان بدهد تا مجهولی را به اندکی فکر پیدا کند. کار من بالعکس بیشتر با قلب و حقیقتی ذاتی تمام میشود. این است که به من حسد میبرند و چون نمیتوانند علت سرکشی و استقلال و احساس را بفهمند، عیب میگیرند. اما آیا حسد و عیبگیری حسود، از استعداد و سلیقهی من چیزی میکاهد یا خواهد افزود؟
راست است شخص نباید کاری کند که او را ملامت کنند. اما ملامت و حسد و بدگویی اشخاص هم میزانی هستند که گاهی مقدار محسنات کارهای دیگران را میسنجند. غالبن کارهای تازه و خیالات نادره را مردم بدگفته از آن پرهیز میکنند. آیا میتوان تمام فواید را برای اینکه به سلیقهی مردم پیروی شده باشد از دست داد؟ صدای مردم خیلی ضعیفتر از این است که به گوش من برسد. قلب خود را هرگز برای اینکه مبادا ملامت مردم از مقدار شهرت من کم میکند به تکان نمیاندازم، تنها برای رد استحقار و زورگویی که حوایج و فواید طبیعی من و جمعیت را مضمحل میکند، آمادهی دفاع هستم. آن هم غالبن با مشت و نوک این کارد. این است برهان قطعی مرد! تمام حقایق مثل فاحشه پیش آن سرافکندهاند. از اینگونه برهان همشهریها که مردم شکمفهم و ترسویی هستند خیلی احتیاط میکنند. این است طبیعت کوهنشینی من.
بدون مباهات بر دیگران من امروز پیشرو تجدد شعر و نثر هستم. کیستند این وجودهای خشکیده که در چهاردیوار شهر بزرگ شدهاند. کدامیک از اینها که به تقلید قلم به دست گرفتهاند میتوانند خیال مرا بشکنند. احساس و خیال را آسمان صاف، ابرهای طوفانی و تاریکی جنگلها، روشنی قلهها و زندگانی یک طبیعت ساده به من داده است و هرچه این شهریها دارند فقط از تقلید صرف و حیلهبازی و مدرسه گرفتهاند. کار آنها ترجمه و از دیگران صحبت کردن و خود را در هر ناشناختهای مداخله دادن است و بس.
من تجدد را برای این تعاقب نمیکنم که دیگران هم همین امروز مرا تعاقب کنند. بلکه یک نمونهی تازهای را با نوشتههای خود به مردم میدهم که خیال آیندهی جوانها، صنعت قدیم را بیشتر پیروی نداشته باشند.
جای تاسف است! هزار و سیصد سال متجاوز است که ایران یک طرز و خیال شاعرانه را در شعر و نثر خود پیروی میکند. اگر ما از ملازمت بترسیم شروع کردهایم که یک مدت سالهای نامعلومی را براین مدت پیروی بیافزاییم. به نظر من این کار بدترین گناهها است. چراکه دیگران را هم به آن آلوده ساختهایم. این است که من به ملامت رضا میدهم.
"محبس"، "افسانه" و قطعات دیگر من بیرقهای موج انقلاب شعری فارسی هستند. به همان اندازه که امروز بر آنها استهزا میکنند، آینده آنها را دوست خواهند داشت. اگر به تقلید صرف از "افسانه"ی من کسی نتواند اسرار این انقلاب را زنده نگاه داشته باشد، هرگز نقصی برای کار من نخواهد بود، چراکه اصل پیش من است. بیرقهای من همیشه افراشته و سالم و سرنگون نشدنیست. به آنها باید نگاه کرد و طرح نو را در صورت آنها تجسس کرد.
اصول عقیدهی من نزدیک کرد نظم (Poetique ) به نثر و نثر به نظم است. عقیدهای که خیلیها داشتهاند.
نزدیکی نظم از حیث خیالات شاعرانه که تاکنون در نثر فارسی داخل نشده است. و نثر از حیث تمامیت و سادگی. به این معنی همانطور که نثر از مقاصد ما تعریف و توصیف میکند، همان طرز صنایعی را که در نثر موجود میشود، آنها را با نظم معامله بدهیم. (اما مقصود از صنعت علم بدیع روسپی نیست)
1- شعر ما در صورت موزون و در باطن مثل نثر تمام وقایع را وصفکننده باشد.
2- نثر ما آینهی طبیعت و پر از خیال شاعرانه باشد.
این اصول اغوا نمیکند که نثر حتمن شاعرانه باشد، بلکه نثر ساده و بیآلایش هم وجود خواهد داشت.
خیلی اسرار من در این اصول هست که قلم و خیال من روی آنها دور میزند و در غالب این اسرار قدرت خیال و چگونگی سوق طبیعت کاملن دخالت دارد. به طوری که معتقدم بدون این دخالت طرح کامل و قابل تماشای این انقلاب را هیچکس نخواهد توانست که به نمایش بگذارد.
این است دوست من اصول عقیدهای که به جهت آن مرا ملامت میکنند. اما من به تمام آنها میخندم. از مقابل تمام این اشخاص ناشناس مثل شیر میگذرم. کوه محکم هستم که از اثر بادهای مخالف و شوریده از جا حرکت نخواهم کرد.
در این تجدید بالاخره خرسندی من به تحسین تو است و امید من به آیندهی جوان و طبیعت است.
امروز مملکت شما در آشفتگی و هرج و مرج، فردا البته جوان و آراسته خواهد بود.
نیما
1 comment:
بسیار خوب بود. مرسی
Post a Comment