Wednesday, July 11, 2012

حرفهای همسایه / 65


عزیزم !


می‌خواستید نظر مرا در خصوص قطعه شعری که برای من فرستاده‌اید بپرسید؟
در این شعر خواسته‌اید کار تازه بکنید که کار شما، مثل کار پسرخاله، از کار من متمایز باشد. اما عزیز من! خواندن غیر از آهنگ ادا کردن است. مع‌الوصف همشهری‌های ما هر چیز را نمی‌خوانند مگر با آهنگ.
پیش از خواندن هر شعر آهنگی غلط، که تناسبی با معنی شعر ندارد، در گوش همشهری‌هاست.
این کار پیوستگی موذی و پر از ضرر شعر و موسیقی را رایج می‌دارد. حتا در مدرسه‌های ما درس فیزیک و تاریخ را هم دیده‌ایم که بچه‌ها با آهنگ به معلم جواب می‌دهند؛ یک چیز طوطی‌وار حفظ شده با آهنگی غلط و نابجا ادا می‌شود.
در عوض تنزل و بینوایی، خروار خروار طبع موزون به همشهری‌های ما داده شده است. همین اساس فراوانی محصولات شعری ماست. این است که همه می‌گویند ایرانی‌ها شاعرند و کسی به کنه این نکته پی نبرده است که ایرانی‌ها ناظم‌اند.
ایرانی‌ها با موسیقی خودشان بیشتر تعلق خاطر دارند تا با شعر، مگر اینکه شعر چاشنی مختصر برای نظم کلمات باشد یا شعر، همان نظم کلمات معنی بدهد. درواقع ایرانی‌ها ابزار کار شاعر را دوست دارند و آن همان وزن دادن است.
متاسفانه باید گفت شعر ما با موسیقی جفت است. اساس یک موسیقی وصف‌الحالی، اساس همه‌چیز وصف‌الحالی؛ که من برای اول دفعه در "مجله موسیقی" به آن اشاره کرده‌ام. مفصل این را، اگر عمری باشد، در "مقدمه شعر من" خواهید یافت.
این اساس، یک سایه غلط در طبع هرکس دارد. هر کس شعر را با آهنگی می‌خواند و چون به شعر بی‌آهنگ من و شما می‌رسد می‌خواهد همان کار غلط را بکند و شعر، از حیث وزن، در نظرش مکروه جلوه می‌کند؛ می‌گوید : این وزن ندارد. این با ذوق ما جور نیست (مثل اینکه ذوق "ما" غیر از ذوق آدمی‌زاد است. زیرا با ذوق آدمی‌زادهای آن طرف آب خیلی جور است). من نمی‌خواهم به طور طبیعی و با آهنگ طبیعی حرف زدن، بخوانم.
خیلی ساده است فهم این مساله. ما "عادت" را اساس یک حقیقت تغییر نیافتنی می‌شناسیم. بعد با این فریب، خود را خوش می‌داریم و نمی‌توانیم ببینیم و بدانیم آنچه را که هست و واقعن هست و حقیقی است؛ زیرا که هستی دارد و با طبیعت انسان سالم دمساز است.
شما موضوع مضمون را تازه گرفته‌اید، اما طرز کار همان طرز کار قدیم است !

                                                                               مهر 1323

No comments: