همسایه !
روزنامه را که فرستادید، خواندم. بدل شعرهای من آنجا بود.
پیش از این هم چند نفر کورکورانه تقلید کردهاند. البته روزی اصیل هم از میان همین
بدلها آفتابی میشود. اگر گوینده خود را مخترع این سبک میداند، چه ضرر دارد؟ یا
اگر اول دفعه چند سال پیش این کار را در "مجله موسیقی" من طرح و نمونه
دادهام، باز چه ضرر دارد؟
من این کار را برای ضرورتی کردم و اگر تقسیماتی دارد،
قواعدی دارد و روزی خواهم نوشت. شاید من در قدم اول که این کوه را میشکستم، هر
سنگی را یک جا پرتاب میکردم. اما پس از هر انقلاب هر چیز را باید دید.
در کشور "هروپرو" توقعی نداشته باشید کی تجزیه میکند
یا کی شور خواند دارد و کی به تاریخ شروع نظر میاندازد. هنوز ما به اینجا نرسیدهایم...
پریدن من و شما کافی نیست. مقصود انجام وظیفه است و بیرون آوردن شعر از سنگلاخ موسیقی
بیربط آن. مقصود، معنی دادن به قافیه است که موزیک مطلب است، نه وسیلهی قرینهسازی
بیربط و بیمزه.
شما در این خصوص با آن جوان لازم نیست سر به سر گذارید. از
پیشقدمی او کسی پسقدم نخواهد ماند. راه دور است. خوب و بد، به قول آن مرد بزرگ،
متاع خودشان را میفروشند. تا که قبول افتد، خیلی دور است و شاید نه چندان دور.
بسته به این است که چشم مردم چه وقت باز شود. من انتظار آن آفتاب را میکشم. خیال
میکنم میرزا فتحعلی هستم و طهران، در بند من است. جز صبر چاره نیست. باید آفتاب
بتابد. باید تابستانی بیاید و غورههای موئستان شما انگور بدهند... تا صبر نکنید،
گوساله گاو نمیشود، هرقدر دو تا شاخ روی سرش با دستمال ببندید... او را عذاب دادهاید.
من خیلی معتقدم به این حرف، الاعمال موصول باوقاتها، در هر
وقتی، عملی است. اگر شما جلو رفتهاید، گناه مردم چیست؟ همچنین روزی موقع چه حرفها
میرسد. زندگی کنید از این بهار که رسیده است و اگر معشوقه دارید، اگر چند دیناری
دارید، هنر شما لذتی است برای خود شما... به جای سر به سر گذاشتن با آن جوان که
کودکانه است، چشم و گوش او را باز کنید که به راه بیاید. در این شعرها نه جوابی در
مقابل سوال (چرا) خرد کردن مصراعها داده شده است نه جوابی به قافیه که چرا خرد
شده. از قطعات من که از حیث فرم غیر از قطعات "مجله موسیقی" هستند به او
بفهمانید، به علاوهی فرم چیزی نیست؛ طرز کار سمبولیک و اغراق آن را به او حالی
کنید.
چون میخواهم از خانه بیرون بروم، بیش از این نمینویسم.
فروردین 1326
No comments:
Post a Comment