همسایهی عزیز من!
چقدر یاس پای دیوار تو بالا رفته است. همین که در اردیبهشت
گل داد بوی عطرش را حتمن خواهم شنید که با مهتاب داخل اتاق من خواهد شد و شراگیم
کوچولو هم از آن لذت خواهد برد. به این جهت، شوق نوشتن به سراغ من آمده این چند
سطر را مینویسم:
شاعر، جوهر هستی و هستی هر جوهریست. باید بتوانی برای
بهبودی همسایهی خود فکر کنی و احساسات مذهبی او در تو روشن بشود. بتوانی یک مصری
باشی، یک عرب بادیهنشین در حوالی نیزارها و طراوت هنگام غروبهای آن حوالی را بهطور
دلچسب در خود بیابی. در این صورت گذشتهی انسان، که عالم تاریخ باشد، باید بسیار
زیبا در نظر تو جلوه کند و بکاوی در آن و با آن تخمیر شده، احساسات خود را
برانگیزانی.
خیلی زشت است که فقط آدم عاشق زنی باشد و تمام شعرهایش در
تمام عمر راجع به آن زن. این نوشتن، ننگ ادبیات و ننگ شعر، در پیش من اسم دارد.
این آدم جوهر خودش هست و والسلام. هرچند که هیچکس خودش به تنهایی نیست اما پارچههای
دکان، نمونه دارند. باید بتوانی یک چنین دفتر مسطوره باشی.
20 فروردین 1324
No comments:
Post a Comment