Thursday, August 12, 2010

حرف‌های همسایه / 25


عزیز من! 


چرا وقت خود را تلف می‌کنید برای این‌که همسایه‌ی شما حتمن سلیقه‌ی شما را داشته باشد؟ آیا شخصیت شما را هم دارد؟ آیا زندگی و چیزهایی که در آن برای شما بود، برای او هم بوده است؟
همین دو سوال شما را مانع خواهد ساخت که خودتان قبل از او گمراه نباشید. به نظر من این جز گمراهی، چیز دیگر نیست که آدم خیال کند تا شخصیت کسی عوض نشده، ذوق و سلیقه و فکر او باید عوض شود.
عزیز من! به شما یکبار گفته‌ام که ما دوره‌ی شهادت را طی می‌کنیم. زیر گوش شما آن شب در آن مجلس گفته بودم: «من میرزا فتحعلی آخوندزاده دربندی هستم» و شما خندیدید. بعد برای شما نوشتم. درصورتی‌که کار ما دوتا یکی نیست، اما معامله‌ی ما با دوره‌ای که در آن واقع‌ایم یکی‌ست، و نمی‌بایست باشد.
می‌گویید در آن کشورها زندگی عوض شده و ذوق سلیقه هم به دنبال آن. معاند و مخالف کمتر است. به‌طوری‌که مخالف خودش در ضمن وضعیت عوض می‌شود. ذوق و سلیقه کاملن زاده‌ی طرز زندگی و شخصیتی‌ست که از آن پیدا شده. هرکدام وجودهای تبعی هستند. اگر شما با دریافت‌های جدید خودتان بیرون از وضعیت شتر و آفتابه قرار گرفته‌اید، سایرین چه گناه کرده‌اند؟ آنها را با حرفهای خودتان نیازارید. من به آنها حق می‌دهم که این حرف‌ها مثل شمشیر بران است برای آنها. برای آنها که چیزی جز سیاهی ندیده‌اند و نمی‌دانند که عالم روشنایی هم هست. این است که معتقدند هر ملتی ذوق و سلیقه‌ای دارد. زیراکه پدرانشان هم این معنی را خوب ادا کرده‌اند که آب و هوا و اقلیم چه اثری دارد – ولی پدرانشان نسبت به زمان خود دینی به گردن داشته‌اند و هرکدام مطیع فرمانبر زمان خود بوده‌اند. این است علت شخصیت‌های متفاوت در ادبیات ما. برای خود اینها هم همین‌طور است و همین است علت مخالفت آنها با شما. هیچ نیست جز این‌که هوش و کفایت کافی ندارند و نمی‌توانند بیابند و آن‌چه می‌یابند در دور و بر خودشان این‌ست: اگر معنی را عوض می‌کنند، به لفظ چسبیده‌اند. اگر هردو را عوض کرده‌اند به شکل، و اگر شکل را، به وزن و قافیه. خالصن و مخلصن ایمان احمقانه‌ی غریبی دارند.
آنها را مثل مشمع خشک از روی زخم باید جدا کرد. مثل مفتول‌ها و پیچ و مهره‌های زنگ‌زده در یک ماشین. و چه‌بساکه پس از جدا شدن به کار نمی‌خورند.
بگذارید خیال کنند کسی غربال نمی‌کند و وقت آن نرسیده است و من و شما تند می‌رویم. من فقط به شما می‌سپارم، و مثل همیشه این تکرار خنک را دارم: وقت خودتان را تلف نکنید. شب تمام می‌شود و صبح خواهد رسید.

خرداد 1324

از کتاب "درباره‌‌ی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه" 
سال 1385

No comments: