عزیز من!
باید خیلی برای شما عادی شده باشد که در جسم و جان و در چشم دیگری واقع باشید و به جای آنها همهی حالات و تاثرات آنها را بتوانید درک کنید. این قدرت برای شما وقتی پیدا خواهد شد که زیاد غرق شوید بهطوریکه با اطراف خودتان سرشته و تخمیر شده باشید. خیالی برای شما جان بگیرد و جسم در عین حال، به خیالی تبدیل شود. پس از آن، این تبدیل به قدری سریع باشد که در موضوع اولی شما را کمک کند.
من سابقن گفته بودم اینطور که شدید زیبایی و چیزهای زشت را هم مییابید. از دریچهی چشم اشخاص، سلیقه و ذوق آنها را میبینید. کسی که این قدرت را نداشته باشد، یا به طور عادی بگوید: «بله من از دریچهی چشم آنها میبینم» و نداند این مقدمه با استغراق و شرایطی تکمیل میشود، او شاعر نمیتواند باشد. هرچند ممکن است شاعرانه نگاه کند. یعنی شعر در کلمات او سایه بزند. به اصطلاح رویا و احلام شاعرانه او را به جهان دیگر نبرد، اما شاعرانه مطلبی را بپروراند. چون این حرفها پریشان است، به همین اکتفا میکنم.
از کتاب "دربارهی هنر و شعر و شاعری" – "نیما یوشیج"
به کوشش "سیروس طاهباز"
چاپ "موسسه انتشارات نگاه"
سال 1385
No comments:
Post a Comment