Thursday, July 7, 2011

مقدمه بر «خانواده سرباز» (فریادها) / 1304


مقدمه‌ی نخستین چاپ دفتر "خانواده سرباز" (فریادها)


چیزهایی که قابل تحسین و توجه عموم واقع می‌شوند، اغلب اینطور اتفاق افتاده است که روز قبل بالعموم آنها را رد و تکذیب کرده‌اند.
شعرهای این کتاب از آن قبیل چیزهاست. زیرا نفوذ اشیا از محل خود به محل دیگر، مثلن از ذهنی به ذهنی، یک نوع حرکت طبیعی آن اشیا است که بر حسب مقدار زمان و شکل و مکان آن حرکت بر سرعت خود می‌افزاید یا از آن کم می‌کند. این تفاوت سرعت را می‌توان به یک عارضه‌ی موقتی تعبیر کرد. کسانی که مبتلای این عارضه واقع می‌شوند، مثل این است که به تبی دچار شده‌اند، بالاخره عوارض برطرف می‌شوند. چیزی که استعداد نفوذ در آن وجود دارد، نفوذ می‌کند. آن چیز در این کتاب خیالات و طرز صنعتی شاعر است.
وقتی‌که یکی از روزنامه‌های معروف (روزنامه‌ی بهار) قطعه‌ی "ای شب" را تقریبن یک سال بعد از تاریخ ساخته شدن‌اش انتشار داد، این قطعه مردود نظر خیلی از مردم واقع شد. ولی برای مصنف گمنام آن هیچ جای تعجب و شکست نبود. در هر فن و صنعتی اشخاصی پیدا می‌شوند که بی‌ربط خودشان را در آن فن و صنعت، مخصوصن وقتی‌که امید شهرت در آن باشد، دخالت می‌دهند. این قبیل اشخاص در اطراف شاعر بیشتر وجود دارند، زیرا برای شاعری چندان مایه‌ای در نظر نمی‌گیرند.
گفتند انحطاطی در ادبیات آبرومند قدیم رخ داده است. مدتها در تجدد ادبی بحث کردند. شاعر، کارد می‌بست. جرات نداشتند صریحن به او حمله کنند، کنایه می‌زدند. ولی صداها به قدری ضعیف بود که به گوش شاعر نرسید. بلاجواب ماند. یعنی فکر در سطح دیگر مشغول به کار خود بود. لازم شد این متفکر جرات داشته باشد، جرات داشت.
در ظرف این مدت آن قطعه، یا بعضی شعرهای دیگر که در اطراف خوانده شده بود، در ذوق و سلیقه‌ی چند نفر نفوذ پیدا کرد. آن اشخاص پسندیدند. استقبال کردند، و تیر به نشانه رسیده بود. نشانه‌ی شاعر قلب‌های گرم جوان است، آن چشم‌ها که برق می‌زنند و تند نگاه می‌کنند. نگاه من بر آنهاست. شعرهای من برای آنها ساخته می‌شود.
ظاهرن انقلابات اجتماعی حوالی 1300 و 1301 شاعر را به راه‌های دیگر مشغول داشت. جنون مخصوصی که طبیعت به اهل کوهپایه می‌دهد و به او به حد مفرط عطا کرده بود، فورن در اوایل خدماتش به طرف خود کشید، به کناره‌گیری و دوری از مردم وادار کرد. ولی در میان جنگل‌ها و در سر کوه‌ها، خدمت همان‌طور مداومت می‌یافت. طبیعت، هوای آزاد و انزوای مکان، فکر و نیت شاعر را تقویت و تربیت می‌کرد.
نوبت به آن رسید که یک نغمه‌ی ناشناس نوتر از این چنگ باز شود، باز شد. چند صفحه از "افسانه" را با مقدمه‌ی کوچکش تقریبن در همان زمان تصنیفش در روزنامه‌یی (قرن بیستم، روزنامه‌ی میرزاده‌ی عشقی) که صاحب جوانش را به واسطه‌ی استعدادی که داشت با خودم هم‌عقیده کرده بودم، انتشار دادم.
در آن زمان از تغییر طرز ادای احساسات عاشقانه، به هیچ‌وجه صحبتی دربین نبود. ذهن‌هایی که با موسیقی محدود و یکنواخت شرقی عادت داشتند، با ظرافت‌کاری‌های غیرطبیعی غزل قدیم مانوس بودند.
یک سر برای استماع آن نغمه از این دخمه بیرون نیامد. "افسانه" با موسیقی آنها جور نشده بود. عیب گرفتند، رد شد. ولی برای مصنف ابدن تفاوتی نکرد. زیرا می‌دانست اساس صنعتی به‌جایی گذارده نشده است که در دسترس عموم واقع شده باشد، حتا خود او هم وقت مناسب لازم دارد تا یک دفعه‌ی دیگر به طرز خیالات و انشای "افسانه" نزدیک شود.
مع‌هذا اثر پایی روی این جاده‌ی خراب باقی ماند. فکر، آشفته عبور می‌کرد و از دنبال او، دیده می‌شد زیر این ابر سیاه ستاره‌ای متصل برق می‌زند.
بعدها منظومه‌ی "حبس" طرز وصف و مکالمه را در مقابل افکار گذاشت. در "منتخبات آثار معاصر"(گردآورده‌ی محمدضیا هشترودی) یک قسمت از آن منتشر شد، مختصات صنعتی و ذوقی مصنف در تمام این شعرها جا داشت. ملتفت آنها نشدند، انتقادات فوق همه‌ی آنها قرار گرفته بود. با وجود این در طرز صنعت انتقادی نشد، زیرا ناقدین جمعیت کنونی عمرشان به فراخور استعداد و سلیقه در این می‌گذرد که آیا "دال" قشنگ‌تر است یا "ذال". به جای کلمه‌ی خوب، که زبان طبیعی آن را ابتدا بیان می‌کند، "نیک" بهتر است یا "نیکو". "یای وحدت" را با "یای نسبت" می‌توان آشتی داد یا نه؟ و شاعر هیچ علتی برای قهر این دوجور "یا" با هم نمی‌دید. چیزی را که خوب دید، دید انتقادات لفظی و ابتدایی‌ست. ملت با چاه زنخدان و زنجیر و زره‌بند بیشتر مانوس است و این مئانست کار دل است. ملت حاضر دوست دارد به طرز صنعتی سوق پیدا کند که به طلسم و معما بیشتر شباهت داشته باشد. قلبش را وامانده کند و فکرش را اسیر بدارد. با وجود این نمونه‌های جدید صنعتی، بدون پیرایه‌های غیرطبیعی قدیم، از مقابل افکار گذشتند. بعد از این هم می‌گذرند.
اگر کتاب "بیرقها و لکه‌ها" را قبل از این کتاب منتشر کرده بودم، عمل بهتر از این مقدمه، زوایای مبهم این راه را نشان می‌داد. ولی کتاب حاضر هم منظور مصنف را جلوه می‌دهد. اسم این کتاب "فریادها" است. یعنی یک هم‌آهنگی که از فریادهای مظلوم و حامی‌اش در میدان مبارزه به وجود بیاید. فریادهایی که شبیه به موج‌های دریا سرد، یا مثل شعله‌های حریق گرم، تیره و عبوس و در هر دوحال، منقلب باشد. آن فریادها این صفحات را مرتب کرده است.
کتاب من آن میدان است. محل هیاهوی بدبخت‌هایی است که خوشبخت‌ها از فرط خوشحالی و غرور آنها را فراموش کرده‌اند. "خانواده‌ی سرباز" و "امید مادر" که جداگانه منتشر می‌شوند، سنگرهای ممتد این میدان به شمار می‌روند، دو جزء متفاوت این کتاب هستند که بدبختی‌های وارده را از دو جهت ترمیم‌پذیر، حکایت می‌کنند.
بدون شک اساس صنعتی قدیم، منسوخ تشکیلات فکری و ذوقی قرن کنونی واقع می‌شود. آن‌وقت این خانواده، جانشین خانواده‌های دیگر خواهد شد. به عکس گذشته، صدا از قلب عاشق زنده، طبیعی و صریح بیرون خواهد آمد. آن چنگ، نغمات نامرتب قدیم را نخواهد زد. روباه به صدای خروس نخواهد خواند. گل را در هوای محبوس نخواهند داشت.
این شعرها که سال‌ها در طرز صنعتی آنها دقت و مطالعه شده است، به منزله‌ی داوطلب‌های میدان جنگ هستند.
معلم قافیه و شیطان پیری که قید به گردن مردم می‌گذارد، راه آن میدان را بلد نیستند. داوطلب‌ها اسیر نمی‌شوند و غلبه‌ی کامل نصیب آنها خواهد شد.
آن وقتی است که ملت چشم باز کرده با جبهه‌ی گشاده به گذشته نگاه می‌کند. روی ردپای گمنامی پا می‌گذارد.
قیافه‌ی این کتاب نشان می‌دهد که زمان حاضر به شاعر اختصاصاتی را عطا کرده است که وقتی دیوان شعرش را باز می‌کند، مطمین است. اول پیش خود فکر کرده است. هرکس کار تازه می‌کند، سرنوشت تازه‌ای هم دارد. من به کاری که ملت به آن محتاج است اقدام می‌کنم.
در هرحال نوک خاری هستم که طبیعت مرا برای چشم‌های علیل و نابینا تهیه کرده است. مقصود مهم من خدمتی است که دیگران به واسطه‌ی ضعف فکر و احساس و انحراف از مشی سالمی که طبیعت برایشان تعیین کرده است، از انجام آن‌گونه خدمت عاجزند.
برای ترغیب جوانی که با من هم‌سلیقه می‌شود همین بس خواهد بود. نظریات صنعتی‌ام را جداگانه نشر می‌دهم ولی آن حرف است و حالیه پیش از حرف، به عمل می‌پردازم و فقط مثل سابق عمل را نشان می‌دهم.


نیما یوشیج
اسفند 1304 

No comments: