Thursday, August 18, 2011

به رییس‌محوی / دی 1308



29 دی 1308
لاهیجان


به میرزا محمود رییس محوی
دوست من


مخصوصن می‌خواهم به تو که تا کنون هیچ به من ننوشته‌ای بنویسم. اگر بعضی وقایع حذف شود خلاصه‌ی سرگذشت من این است: روز اول که از سرحد وطنم دور می‌شدم خیلی افسرده بودم، در بین راه خیال می‌کردم به هر شهری که وارد می‌شوم بعد از کمی توقف، یک میرزامحمود رییس محوی در آن شهر پیدا می‌کنم. در جزء لوازم وجود او یک محفل بسیار مرتب دوستانه و خود او یک همزبان. واضح‌تر بگویم یک زبان‌فهم. چونکه شاعر زبان مخصوص دارد، همان‌‌طور که مفهومات مخصوص. اگر به مراتبی که مسکویه برای موجودات و نفوس آورده است معتقد شویم و بعضی عوالم را متفرع از بعضی عوالم دیگر بدانیم، شاعری نیز مرتبه‌ای‌ست که به اصطلاح قدما باید آن را متصل به افق ملایکه تصور کنیم، یعنی حد بلوغ نفس.
من هرچه در این موضوع بیشتر دقیق می‌شوم کمتر مقصود خود را پیدا می‌کنم. نه لنگرود، نه رشت، نه لاهیجان، که الان در آن زندگی می‌کنیم، هیچکدام نه مثل رییس محوی را داشتند نه محفلی را آنطور مثل محفل رییس دوستانه. تاکنون تقریبن منفرد گذرانیده‌ام. با هیچکس معاشرت زیاد ندارم، این مربوط به تجاربی‌ست که باید اول در بین نفوس وجود داشته باشد تا آنها را به هم جذب کند. اثرات ادعیه و اوراد و اغوای خیال و تصرف در نفوس و تسلط بر آنها تمام مربوط به همین تجارب است.
حقیقتن بسیاری از شبها را در رشت با وجود اینکه از بعضی حیث‌ها اهالی از من خوب استقبال کردند مثل اینکه در برزخ گذرانیدم. خیلی خوب شد زودتر از آن کوچه‌ی غم‌انگیز فرار کردم. هروقت از آنجا یادم می‌آید، تنم می‌لرزد.
لاهیجان بالعکس یک محل باصفا و قدیمی و بسیار تاریخی است، اگر مثل بارفروش نباشد از بعضی جهات مطابق با سلیقه و دلخواه من است. من در صندوق‌خانه‌های مردم موقعی که کتابهای آنها را پیدا کرده‌ام، کم‌کم عشق مفرطی راجع به جمع‌آوری کتابهای خطی در من تولید شده است. اهالی خیال می‌کنند من عتیقه‌خرم ولی این عادت است. به هر قدر آن را به خود تمرین می‌دهم بیشتر رسوخ پیدا می‌یابد و ممکن است گاهی شخص را به خطا انداخته، متضرر کند.
مع‌هذا در این‌جا با تاجر معروفی که کتب خطی بسیار دارد مربوط شده‌ام. او هم به من همراهی می‌کند. اگر یک دیوان "طالب آملی" داشت یقین دارم که طالبِ طالب را به مطلوب می‌رسانید. مخصوصن وقتی که می‌دید من از روی اطلاع و با طریقه‌ی فنی و علمی مخصوصی، که لازمه‌ی یک نفر نویسنده است، چیز می‌نویسم. ولی یک دیوان غزلیات از یک شاعر گمنام مازندرانی به خط خود آن شاعر خدا به من داده است که اگر بخواهم خود را تسلی بدهم باید بگویم که خیلی از دیوان "طالب" تو بهتر است.
اخیرن یک جنگ خطی نیز ازیک نفر خیاط به امانت گرفته‌ام. این جنگ را سید احمد لاهیجی به خط خودش نوشته است. نمی‌شناسم چه کسی‌ست ولی مسافرت بسیار به اطراف کرده. گاهی نیز به عربی شعر گفته است. من از شعرهای او در کتابچه‌ام یادداشت کرده‌ام. ولی ابدن در شاعری به مرتبه‌ی فیاض، شاعر معروف لاهیجی نمی‌رسد. حسن تصادف اینکه به شعرای مازندران هم پرداخته است. در بین ادعیه و قطعات متفرقه از کتب متعدده، از جمله یک رباعی از محوی بارفروش در اوایل این جنگ دیدم. اگر همان محوی باشد که من او را می‌شناسم و سوادی از دیوان طالبش در دست ندارم، تناسب مفرطی دربین این تخلص وجود او یافت می‌شود، که تو دوست من در من محو باشی و من در دفتر دیگران تو را پیدا بکنم. به علاوه یک رباعی از داوری در آنجا دیدم که اگر به خطا نرفته باشم این هم به خط همان محوی نامهربان و بی‌اعتنا به دنیا است. آیا این سید احمد کجا محوی را دیده و در چه زمان؟ این نیز چون مربوط به محوی است از نظر من محو است ! مثل اینکه همه جا را بارفروش پنداشته است که اشخاص را مخفی می‌دارد و اعتقاد نداشته است به اینکه حقیقت مرد فاضل شاعر مستور نمی‌ماند، مگر اینکه به شخصه خودمان سبب آن را فراهم بیاوریم. چونکه بعد از ما معلوم نیست که حاصل زحمات ما به دست چه اشخاصی می‌افتد که آن را معدوم نسازند. حال اگر بخواهی به بقای این قبیل آثار کمک کرده باشی، خواهی دانست چه باید بکنی. ثبات اراده و شور جوانی، به علاوه‌ی خمیره‌ی فنی و صنعتی چنانکه می‌بینی مرا به این نوع کارها وادار کرده است. کاغذم را به همین مطلب خاتمه می‌دهم. در محفل شریف خود که با دوستان می‌نشینی امشب در بارفروش از من یاد می‌کنی و قدری نیز در این موضوع  با من هم‌عقیده می‌شوی می‌گویی آن کیف زرد را که صندوقچه‌ی قسمتی از آمال من است بیاورند از اشعار خودت که بارها تقاضا کرده‌ام و از اشعار دیگران به استثنای خاوری – که به دست آورده‌ام – دستور می‌دهی برای من می‌نویسند. همین‌طور به مرور یک سواد کامل از دیوان طالب. راجع به این یکی مخصوصن می‌دانی که من خیلی علاقه دارم یا اقلن از تمام رباعیات و قصاید و قطعات او بدون اینکه یک بیت از آن حذف شود؛ به علت اینکه ممکن است منظور من همان یک بیت باشد. به این وسیله برای من و جمعیت سوغاتی خوبی از محضر خود تهیه کرده‌ای. بعد از این خودم شخصن حسابم را با کاتب آن تصفیه خواهم کرد. هم به صرفه‌ی من است، هم به صرفه‌ی او.


دوست بی‌ریای تو
نیما

No comments: