Saturday, June 30, 2012

حرفهای همسایه / 56

عزیز من !


می‌پرسید آیا شعر من به درد موسیقی می‌خورد یا نه؟
خیلی دیر این سوال را کردید زیرا شما چند قطعه تاکنون به سبک من ساخته‌اید. من این را ملتفت شده بودم، در طرز اشعار شما و خواندن شما، مخصوصن وقتی که در پیش من می‌نشینید و شعرهای خودتان را برای من می‌خوانید. خیلی احتیاط کنید از این کار که شعرهاتان را با آهنگ بخوانید. رسم است که شعرا با زمزمه‌ای پیش خود، شعر می‌سازند بعد به همپای نوازنده و خواننده آن را می‌خوانند اما آن شعر نیما یوشیج نیست و نه آن شعری که به سبک او ساخته شده باشد. اگر شعر شما به کار آوازخوان‌ها خورد بدانید نقصی در شعر شما هست و از راهی که من در پیش دارم، دورید – زیرا تمام کوشش من این‌ست که حالت طبیعی نثر را در شعر ایجاد کنم. در این صورت شعر از انقیاد با موسیقی مقید ما رها می‌شود. شعر جهانی‌ست سوا و موسیقی سوا. در یک جا که به هم می‌رسند می‌توان برای شعر آهنگ ساخت، اما شعر، آهنگ نیست.  همچنین می‌توان برای آهنگی شعر به وجود آورد، اما شعر، موسیقی نیست.
در نهاد شعر موسیقی‌ای هست که موسیقی طبیعی‌ست. هنگام زمزمه در پیش خودتان، که دارید شعری می‌سرایید، برداشت هیچ آهنگی نکنید. بارها باید به شما بگویم: زنهار! زنهار! البته آهنگ شعر شما باید طبیعی و منطبق با دکلاماسیون باشد، طبیعی مثل این حرف که می‌زنید یا خطابه‌ای را به حال طبیعی می‌خوانید. شعر شما هستی‌ای است که با هستی ارتباط قوی دارد. اگر شما به آهنگ موسیقی خودتان زمزمه می‌کنید و شعر می‌سازید حتمن بدانید شعر شما از حالت طبیعی به دور رفته و شکل بعضی اشعار کلاسیک را یافته است.
البته آنها هم در "ژانر" خود زیبا هستند، اما ما از زیبایی دیگر صحبت می‌کنیم. گمان نمی‌کنم محتاج به حرف زیادی باشید اما می‌گویم اگر به حال طبیعی زمزمه داشته باشید، حتمن شعر شما طبیعی می‌شود چون در این حال با احساسات و حالات انسان برداشت می‌شود...
اساس در این‌ است که شعر شمرده و به حال طبیعی، مثل نثر طنین دار خوانده شود. باقی را خودتان خواهید دانست زیرا از صحبت‌های من دریافته‌اید.


    27 اسفند 1322

No comments: