Sunday, July 1, 2012

حرفهای همسایه / 57


عزیزم !


من عقیده خود را به کسی تحمیل نمی‌کنم. به عکس اگر کسی قبول نداشته باشد از او نمی‌پرسم چرا. بلکه می‌گویم اگر پرتگاهی را می‌بینی به آن نزدیک نشو. اما دیگران می‌روند، و عمده رفتن است. کسی که نمی‌رود، راهی را نمی‌خواهد و نباید چشم به راه باشد.
از بچگی فکر مرد بزرگی، بزرگتر از آنچه بتوانید به اندیشه بیاورید، راهنمای من بوده است که گفته است:
                        هرچه در این پرده نشانت دهند
                        گر نپسنـدی    به از آن‌ت دهند

چیزی که بر من مسلم است، و حتمن فرزندان ما به زودی آن را به خوبی مشاهده می‌کنند، این است که همه‌چیز عوض می‌شود و هیچ حرفی در آن نیست. در این میان فرم و وزن شعری ایران و طرز کار آن عوض خواهد شد.
اگر ما از خیلی کامل‌ترهای این میدان نباشیم، می‌توانیم از آنهایی باشیم که به این میدان در آمده‌اند و آن بینایی را داشته‌اند. بیش از آنکه دیگران داشته‌اند و برای تسکین خود دلیل برای زور موهن آن بیاورند. هنرمند عاقل فکر می‌کند برای چه دست به کار می‌شوم و برای کدام مقصود راهی را می‌پذیرم و همچنین به چه دلیل راه خود را عوض می‌کنم؟ زیرا هنرمند عاقل و واقعی، که این نام سزاوار او باشد، به بطون و نبض هنر خود آشناست. نمی‌خواهد فقط بسازد، بلکه می‌کوشد تا زیباتر و بهتر از آن را بسازد. و برای این کار کاوشی را که مکمل هنر اوست ترک نمی‌کند. آدم خوب، از برخورد با کارهای خوب مردم و آدم بد از کارهای بد مردم، هر دو حسرت می‌برند. اولی برای خیر و دومی برای کار بد، ولی هر دو برای اینکه چرا فرصت انجام آن را پیشتر نیافته‌اند. همچنین هنرمند زبردست و واقعی از برخورد با هنری که ذوق او را عملی ساخته است.
عمده، تشخیص دادن است و آن مربوط به ذوق ماست. اما ذوق فی نفسه این نیست که ذاتی و غیرقابل تبدیل باشد و رابطه خود را با جهان گم کرده باشد. در صورتی که این را نسبتن اصل مسلم بدانیم برای ما راه کامل شدن باز است. این جام را فقط به یک نفر نداده‌اند؛ نوشنده لازم است.
برای کسی که سنجش نیست، هیچ چیز نیست؛ اما برای کسی که فکر هست فکر می‌کند آنچه عادی و متداول و هرکسی‌شناس است، کیفی است که نتیجه زندگی گذشتگان است، در حالی که آنچه محصول اوست باید بار بدهد تا برای آیندگان باشد. دایره شک و تردید او وسیع‌تر است به همین نسبت یافته‌های او بیشتر و بیشتر میل دارد در آنچه می‌یابد حقیقتن تفحص کرده و سرسری ندیده باشد و در آنچه به او عرضه می‌شود، بهره‌ای برای او باشد.
در حالی که ما اینطور از خود جدا باشیم و به خود در حال بیخودی مثل آدمهای کور و مست نباشیم، می‌توانیم حق قضاوت در حرفهایی که تازه به گوش ما می‌خورد داشته باشیم. این رویه تکمیل هنر و هنرمند است، نه مخرب او. گرجی‌ها مثل خوبی دارند: "کارت را بکن، از مردم نپرس."
من کار خودم را می‌کنم. اگر اعتراف به گناهی باشد یا راه خوبی است که زمان من به من نشان داده و من موظف به نمودن آن به دیگران هستم و در این میان، کار را کسی می‌کند که تمام می‌کند، هر قدر که کار او در نظر دیگران ناتمام باشد... تمامیت نسبی، می‌تواند فقط محصول تجربه و کار طولانی با نظر به تجربه دیگران باشد.


No comments: