Tuesday, July 3, 2012

حرفهای همسایه / 59


عزیزم !


می‌خواهید به او جواب بدهید؟ چرا و برای کدام فکر عالی‌مرتبه این کار را می‌کنید و وقت را، که از دست رفت دوباره بازگشت ندارد، اینطور تلف می‌کنید؟
مع‌الوصف، اگر خیلی اصرار دارید به او بنویسد:

آقای من، غزل شما را خواندم. چقدر تذکره‌ها مملو از غزل و چقدر آب و خاک ما غزلسرایان داشته است که اسمی هم از آنها نیست. علتش این است که طرز کار در ادبیات ما وصف‌الحالی است، و حال، که شامل احساسات آدمی‌ست، آحاد معین دارد.
مگر از چند راه می‌توان رفت؟ هر چیز در ادبیات ما به طور اخص وصف نشده است و وصف هرچیز شامل هرچیز است. در غزل به مراتب بدتر. در این دایره محدود همه چیز به بن‌بست رسیده و تمام شده است، باید به تکرار پرداخت یا شیرین‌کاری‌های خنک به خرج داد و بسیار قانع بود برای یافتن چند مضمون در تمام عمر. شما در این دایره محدود و تنگ خود را مقید و محدود می‌کنید.
چرا زیر و رو می‌کنید چیزی را که مربوط به شما نیست؟ چرا قانع می‌شود و خودتان را گول می‌زنید که عمده معنی‌ست، در هر لباسی که باشد؟ در صورتی‌که شما منکر تکامل نیستید چرا نمی‌خواهید در نظر بگیرید اینکه می‌گویند ادبیات راه تکامل رفته است، این تکامل در تکنیک است؟
قدرت، برای شما که حس و هوش دارید آسان به دست می‌آید. اگر هدف نزدیک اختیار کرده‌اید که چند نفر در دور و بر شما شعر شما را مدح کنند، خیلی ستم به احساسات و هوش خودتان کرده‌اید... باری اگر شما مایه‌ای دارید و عشق و دردی روح شما را ویران می‌کند، چرا ویران نمی‌کنید آنچه را که سد راه شماست تا اینکه بتوانید بهتر بیان عشق و درد خودتان را بکنید؟

امثال این چیزها را چند کلمه هم می‌توانید در کاغذ بیافزایید، اما اگر قبول نکرد به خودتان دیگر زحمت ندهید. در مزرعه خیلی خوشه‌ها سقط می‌شوند و خیلی خوشه‌ها می‌گندند و خیلی خوشه‌ها به دست نمی‌آیند، زیرا تنها خوشه بودن کافی نیست. شما فقط اشاراتی بکنید. به قول آن مرد بزرگ نخواهید که مکرر شود و بگویید اشارتی کردم و مکرر نمی‌کنم.


مهر 1323

No comments: