همسایه عزیز من!
صبح است. در سایه قرار گرفتهام میخواهم از سبزی برگها در
اطراف آسمان آبی رنگ، مثل اینکه در خود آسمان روییدهاند، لذت ببرم. اما حرف شما
نمیگذارد.
شما خودتان هم بیهوده وقت تلف میکنید برای اینکه بشناسید
کی بوده که ادبیات را عوض کرده است. این فکر بینظم کودکانه را در تمام نویسندگان
مقالات مجلات و اهل تتبع، که قدیمی فکر میکنند، میبینید. از اختراع در فلان
کارخانه گرفته برای هر چیز در عالم معنویات و معقولات هم مخترعی پیدا میکنند.
به عکس همهچیز تدریجیست و هیچکس اول به طور کامل نیست.
همهچیز و همهکس، ناقص است. اما هنرمند میتواند روز به روز کاملتر باشد. شما
بدون تفسیر از من قبول کنید، بعد خودتان با فکرتان پیدا میکنید.
چند روز پیشها در روزنامه نوشته بودن: اول کس که شعر آزاد
گفت منم. من یا دیگری چه فایده دارد اول بودن و این تفحص؟ عمده خوب کار کردن است.
چون هر چیز به تدریج پیدا میشود. هر اولی از یک اول دیگر که پیش از او بوده است
چیزی گرفته است. انقلاب در هر مورد با جمع معنی پیدا میکند. این خیال را از سر
بیرون کنید. بله، اول منم. از 25 سال، 30 سال پیش که جوان بودم و هنوز این نوزادها
نبودند یا از کاغذ، کشتی روی آب میانداختند. اما پیش از من هم اولی بوده است خیلی
بینوا و پیش از او اولهای دیگر و از او بینواتر. فکر کنید که اولی همیشه کار جزیی
را میکند. در عالم کون و فساد هر اولی جزء است. آنچه کل میشود نتیجهی اجزاست و
باید دید که چطور کلی است. پس اول، آن اولی که در پی آن تردید دارید، کسیست که
شکل به تدریج پیدا شده را نسبت به زمان خود کامل میکند.
من به همین چند سطر آخر بخصوص اکتفا میکنم. برای من
بنویسید آیا در شهر خواهید ماند یا به ییلاق میروید و فردا که به شهر میآیم شما
را خواهم یافت یا نه؟
آن کس اول است که همیشه مستعد یافتن است و سعی میکند که به
پایان برسد. و البته پایانی بالقوه در عالم هنر نیست مگر خرابی و انهدام خود انسانی
که هنری دارد.
No comments:
Post a Comment