Wednesday, March 27, 2013

حرفهای همسایه / 100



عزیزم !

شاعر بودن، یعنی غرق در موضوع بودن. به طوری که مغز به واسطه دوران آدم را به وحشت بیندازد و چشم‌هایش را ببندد که نبیند. هرچند که راه فرار نیست، دنیا بر دل او جا می‌گیرد. این موضوع را مشاهده‌ی او و طرز فکر او پسندیده و ذخیره کرده است. کسانی که زیاد در حادثه نیستند زیاد می‌خوانند و از این راه به آن چیزهایی می‌رسند که دیگران رسیده‌اند. اهمیتی ندارد. این ردیف ابتدایی است. بعد تخیلات و متصوره شما آن را چطور بسازد و طرح و شکل بدهد. این ردیف دوم است. ردیف سوم که عالی و خیلی حد عالی است این است که چطور بیان کنید.
بعضی اشخاص خیلی موضوع دارند و تخیل آنها قوی است و برای شما از موضوعات آثار خود تعریف می‌کنند و شما را حیرت‌زده‌ی طرز تخیلات خود می‌سازند. اما بعد می‌بینید نتوانسته‌اند آن را بسازند.عمده، ساختن است.
برای ساختن خوب، تکنیک خوب لازم است. هیچ چیز لدنی و من عندی در آن نیست. باید جان کند و عمر به مصرف رسانید. چون در این خصوص گفته‌ام، زیاد نمی‌نویسم.

No comments: