Monday, April 1, 2013

حرفهای همسایه / 101



عزیز من!

در خصوص زمان و مکان چه حرف تازه می‌شود زد. البته چیزی بدون تجسم زمانی و مکانی، محسوس نمی‌شود... اما برای شاعر، در موضوعات خیلی شاعرانه نه زمان است و گاهی نه مکان. آن موضوع را با موضوع‌های دیگر که مردم بیشتر در نظر گرفته شده‌اند، مخلوط نکنید. البته آنها قطعاتی کوتاه و بدون حادثه هستند. همچنین در داستان‌های شاعرانه، کمتر محتاج به تصریح اسم مکان می‌شوید اما در رمان بعکس. در داستان شاعرانه، شب با ستاره‌ها در سوز دیگر و روز با جلوه و جلای دیگر است. آنچه در شعر هست چه بسا که در نثر، زشت است و "نوانس" دارد. تجسم در داستان‌های شاعرانه، تجسم حد اعلاست. به اصطلاح من، اعلا یعنی چیز بزرگ شده و اثر آن هم بزرگ شده و شکل دیگر پیدا کرده. شاعر مجبور شده است آن را در قالب جاندارهای دیگر در آورد تا به عمق منظور خود برسد (مثلن برای بدکار، شیطان) این تجسم، البته محتاج به شهر معین نیست و گاه که باشد، اهمیتی ندارد، ولی آن هم دقت و غایت لازم دارد. نبودن مکان و زمان، وسعت می‌دهد و فکر با لایتناهی مانندی رو در رو می‌شود.
شما هر یک از اینها را در ضمن کار و دوره‌ی عمر خود خواهید فهمید.

No comments: