Wednesday, August 21, 2013

حرفهای همسایه / 117

عزیز من !


اگر جوان بودم آن پیرمرد را راهنمایی می‌کردم، ولی اکنون آن انرژی نیست. یا اگر او جوان بود، مرا به سر شوق می‌آورد. چون هیچ‌یک از این دو نیست، تابوت مرا بگویید بیاورند؛ دل من می‌خواهد بمیرد و ذوقی عاطل و باطل در این قبرستان مانده، کفن آن خواهد بود...
شما مرا فراموش نکنید، اگر جوان بودم... او را هم فراموش نکنید، اگر جوان بود.
من حسرت می‌برم که دندان به جگر گذاشته حس می‌کنم و دم نمی‌زنم؛ زیرا دریادریا حرف است.
بگذارید باز تکرار کنم: اگر جوان بودم...


اسفند 1323

No comments: