همسایهی عزیز!
کیها متعصباند؟
من یکی یکی را برای تو میشمارم، آنچه
چشمهای کوچک من دیده و شناخته است: پیروپاتالها، که منتظر گور و کفن اما مقید به
لفظاند. و احمقانهتر اینکه میخواهند با الفاظ معین و محدود، برای زندگی امروز
شعر بگویند. در مرامنامهی "انجمن ادبی ایران" البته دیدهاید:
"بیان معنی نو با الفاظ کهن". در عقیدهی آنها زبان و معنی به هم مربوط
نیستند، یعنی اگر این عوض شد، لازم نیست آن عوض شود.
به عکس جوانها اخیر-ن بعد از سی سال،
لفظ و معنی، هر دو را عوض کردهاند. اما با سبک خام و نادرست و احیان-ن پر از غلطهای
فاحش زبانی. جوانترها که طرز کار را عوض کردهاند، در وزنهای محدود مقیدند.
همسایه به من میگفت: قافیه نباشد، اما به وزن دست نزنید. با چه تضرعی این را میطلبید،
مثل اینکه به اُسِّ زندگی او دست میزنند.
رفیق همسایه در این خصوص کتابی بسیار
قطور در وزن عروضی و وجوب آن نوشته است.
دیگران که همهچیز: وزن، شکل، معنی و
لفظ را عوض کردهاند میگویند به هرج و مرج خطرناکی دامن زده، تعصب میورزند.
مثل اینکه مرضی جان و جسم همه را میخورد.
مثل اینکه به دماغ ذوق مردم، خوره افتاده است. اما میگویند این لازمهی هر تحول
است.
من که دوست توام ای جوان عزیز، متعصبم
به اصلاح کار خودم. متعصبم که درست بگیم. ما در ابتدای راهی میرویم که بیش از
آیندگان باید زحمت بکشیم و بینهایت محتاج به تعصب در درست شدن هستیم.
خرداد 1324
No comments:
Post a Comment