دوست عزیز من!
"هذیان دل" شهریار را که توسط شما برای من
فرستاده بود، خواندم. چون میخواستید نظرم را برای شما بگویم، این را مینویسم:
باید بگویم شهریار تنها شاعریست که من در ایران دیدم.
دیگران، کم و بیش، دست به وزن و قافیه دارند. از نظر آهنگ به دنبال شعر رفتهاند و
از نظر جور و سفت کردن بعضی حرفها، که قافیهی شعر از آن جمله است. اما برای
شهریار، همهچیز علیحده است. طبع ظریف به قدری باختهی شعر است که بارها با من
گفته است - هنگامیکه من برای او حرف میزدم از سبکهایی که دورههای اخیر در عالم
شعر به وجود آمده است - : اصل، ایده است. ایده به منزلهی جان است. لباس، هرچه میخواهد
باشد.
از خواندن شعرهای شهریار، آدم حالی را که از علو غزل، به
سبک غزلسرایی خودمان، منتظر است، میبیند. همین حال را شهریار در اشعار به سبک
نوین خود دارد. در منظومهی "هذیان دل"، احساسات اعلا و گرم هستند و
طوری وارد نمیشوند که جوانان تازهوارد در عالم شعر وارد میکنند. از خواندن
شعرهای آنها، آدم نه غمگین میشود و نه خوشحال، در صورتیکه اینطور میخواستهاند.
به قول هدایت: "آدم نمیداند خودش را سوزن بزند یا غلغلک بدهد". زیرا
هدف اصلی آنها شعر نیست، بلکه شعر، ابزار برای هدفهای دیگر است. شعر برای آنها،
یک مرحلهی ابتدایی و نارس است که به آن نرسیدهاند. اما برای شهریار، کهنه شده؛
شعر، خود هدف است. مقصود زندگی او در خود شعر است. به قول خودش:
عشرت
آن باشد که اهل درد و حال
با
خیال دوست، در هجران کنند
آن صفا و نفوذ که گوینده را راستیراستی شاعر معرفی میکند،
از این راه است. او این راه را با قوهی جوانی خود پیموده است. مراحل بعدی شهریار
به آن کمال داده، چنانکه در "هذیان دل" میبینیم.
یکی از مزایای شعر ایران، پیوستگی قوی آن با عرفان است.
شهریار این مزیت را در لباس تازهی شعر وارد کرده است. حتمن روزی خواهد آمد که
نوبت این تسویه حساب برسد.
مقبول کسی است که آن وقت در نظر میآید. من گمان نمیکنم
کسی مثل شهریار این موضوع را که طبیعت شاعر فقط به آن راه پیدا میکند، وارد
ادبیات ما ساخته باشد. "هذیان دل" وسیلهایست که حق او را در ادبیات
فارسی نگاه میدارد.
این منظومه با وجودی که نسبتن طولانی است و حادثهای ندارد
و ممکن است آدم را خسته کند، به عکس است. مطلبها، یادآوریها، آن حسرتهای دلگزا،
منظرههایی که یکی پس از دیگری عوض میشود، جای حادثه را گرفته و خوانندهی حساس
را گرم میکند.
من کلمهی "حساس" را برای این آوردم چون
"هذیان دل" فقط به کار آن طبقه میخورد. کسی که شاعر نباشد، شعر را نمیفهمد.
ولی چه بسیار اشخاص که میگویند و شاعر نیستند و بعکس.
این منظومه، پیام شاعرانه برای شاعرست. بهترین منظومهی
شهریار است. او در "قهرمانان"، به دنبال مردم رفته است که در زندگی آنها
دخالت کند ولی در "هذیان دل" خودش است که مردم در او دخالت داشتهاند.
من چیزی بهتر از این برای این منظومه نمیتوانم بگویم:
"هذیان دل" آنقدر صاف و صیقل شده احساسات شاعر را
دربردارد که مثل آیینهایست که به دست مردم داده تا کدامیک از آنها با چشم روشنبین
خود، بتوانند خود را در آن ببینند.
شهریار توانسته است این زیبایی را با منظومهی خود به نمایش
بگذارد و این کاریست که شاعر میکند و دیگران که تنها ابزار کار شاعر، یعنی وزن و
قافیه را در دست دارند، نمیتوانند.
دوست همسایهی عزیز من!
مثل اینکه شما میخواستید مزهی دهان مرا بدانید؛ پس این
نکته را هم اضافه کنم که: دوست عزیز من، شهریار، شعر را معنی داده است و در قعر
آن، شعر معنی پیدا میکند.
اردیبهشت 1325
No comments:
Post a Comment