Saturday, March 15, 2014

نامه‌های نیما: به ارژنگی / 3 مهر 1304 / شمیران

شمیران
شب 3 مهر 1304


ارژنگی عزیزم

از پس‌فردا صبح که جمعه 4 مهرماه است از شمیران به تهران نقل مکان می‌کنم. خواهشمندم به عنوان من به آدرس آن خانه‌ی محقر که دیدید، کاغذ ندهید. در تهران آدرس ثابت من بعد از این معلوم خواهد شد. مطمین نیستم که کجا را می‌پسندم و کدام فضا برای شفا دادن قلب ناجور من مناسب‌تر است.
فعلن در مدرسه‌ی صنعتی آلمان، قسمتی از درسهای متوسطه را به عهده گرفته‌ام. دو روز است که از شمیران هر صبح به شهر آمده به مدرسه می‌روم، آن هم به چه خستگی. عصرها به شمیران برمی‌گردم. این مدرسه جزء معارف‌علیه نیست، بلکه جزء صناعت است. شاید در هفته بیش از 12 ساعت به من کار رجوع نشود. دیگر نمی‌دانم در قراردادی که من‌بعد بسته خواهد شد، چه باشد. سایرین کارشان را با ساعتی یک تومان می‌فروشند، لابد مال من هم همانطور خواهد بود. بعضی معلمین هستند که در هفته 27 ساعت کار می‌کنند. در هر صورت، من همچنان در جزء آنها قرار گرفته‌ام مثل اینکه همان آرزوهای آنها را دارم.
همه‌ی حرفها را برای زنده ماندن و انجام وظیفه با دندان می‌جوم و فرومی‌برم. انسان، جعبه‌ی حرف است. البته این منتهای کمک است که به من می‌کنند. برای این است که من هم به منتهای کمک فکری خودم نسبت به غیر خودم رسیده‌ام. آنها معلومشان نیست بلکه کمک می‌کنند. من هم در نظر آنها معلوم نیست به که کمک می‌کنم.
فکر انسانی، فکری که می‌خواهد دنیا را با خودش بلند کند، مثل گرگ خودش را روی زمین جفت کرده به نظر می‌آید که در صحرا هیچ‌چیز نیست. سلام دوستانه‌ی کسی را که حذف شده است ولی هستی دارد و هستی‌اش را ناچار اینطور جلوه می‌دهد، از دور بپذیرید. بعد از اینها آدرسم را خواهم نوشت.

دوست صمیمی تو:

نیما یوشیج

No comments: