Monday, December 7, 2015

نامه‌های نیما / به حسام‌زاده پازارگاد؛ 27 دی 1304

تهران
27 دی‌ماه 1304
17 ژانویه 1926

به حسام‌زاده، دوست سیاح مهربانم! 

عجله نکن. قلب مرا خواهی شناخت. شعرهای ناجور و نامطبوع من به‌تدریج منتشر می‌شوند و حکم یک خانواده غریب را دارند. ولی خانواده لایق با استقامتی که بر بومی‌های فرتوت سلطنت خواهد یافت، سیره و سلوک خود را در خانواده‌های قدیم رواج می‌دهد. عادت و رسوم گذشته را با اقتدار و یگانگی خودش منسوخ خواهد کرد.
آن‌وقت تو می‌توانی از پشت منظره‌های ظاهره‌ی طبیعت و اجتماع به زوایایی که قلب من پرده از روی آنها برداشته است، تماشا کنی.
تمام اهمیت شاعرانه در این جا است که چطور دقیق و مقتدر باشیم، نه فقط از حیث فکر، بلکه از حیث سایر مزایا که صنعت جدید آنها را واضح ادا می‌کند.
در نظر من، شاعر کسی نیست که فقط بیانات روان و دلچسب دارد؛ یا افکار اجتماعی و اخلاقی را خوب بیان می‌کند، یا در علم‌الروح و علم التربیه و سایر فلسفه‌های مختلفه مشاهداتی از خودش نشان بدهد.
این نوع کارها، متخصصین خود را در هر عهد داشته است و خواهد داشت، اگرچه شاعر باید در آنها مطالعات کرده باشد که درموقع احتیاج اظهار عجز نکند، ولی شاعری که من به او معتقد می‌شوم! این اعتقاد در موقعی است که آثار قلبی او را می‌خوانم.
شاعر کسی‌ست که انتقالات و تحریکات عجیب خیالی و جنبش‌های فوق‌العاده قلبی دارد. خلقتا صاحب اخلاق خوب و رقیق باشد. به‌طوری‌که بتواند مظهر طبیعت واقع شود. و از این حیث خدا او را با دیگران ناجور کرده باشد. هرچند معنای مطلق شعر، به‌حسب اعتبار غیر از این‌هاست، ولی شاعر مخصوصا خود را می‌تواند در این‌گونه موارد نشان بدهد.
الفاظ محدود و مقید قدیم، موضوع دیگر است که با وجود انتشار سرمشق‌های من، به کار مردمان شهرت‌طلب و طرار می‌خورد. این صنف مردمان که خلقتا عاجز و ضعیف‌الاحساس هستند، در هر عصری وجود داشته‌اند. نقش مهمی را که در زندگانی بازی می‌کنند، ضدیت و لجاجت با آثار تازه و آبرومند است. ولی اختیار قلب من با خود من است. قافیه را فقط با خوش‌آمدهای گوش خودم می‌سنجم. پیش من علم بدیع به ظلمات شباهت دارد. مطروحات قدما نقل‌هایی است که به دروغ بیشتر نزدیک است. چرا با کمال جرات و اقتدار، عقیده صنعتی‌ام را نفوذ ندهم؟
افسانه و سایر شعرهای من، سرمشق‌های اصلیه را به مردم داده است. حال لازم است که آینده از آنها پیروی کند. ولی کمتر مثل تو دیگران هم این طرز صنعت را می‌پسندند. چه اهمیتی دارد. آن اشخاص خودشان هم بی‌اهمیت‌اند.

نیما یوشیج


No comments: